قارقا بیر گون ائدیردی گلشنی سئیر
بولود قاراچورلو
متخلص به سهند شاعری مراغه ای و ازشاعران مبارز و انقلابی و از فداییان نهضت دموکراتیک(به رهبری پیشه وری) آذربایجان است که درآن سوی مرزها بسیارشناخته شدهتر از ایران میباشد. وی صاحب شاهـکار«سازمینسؤزو»(نوایسازِمن) است که ازآثار بسیار زیبا و بدیعِ ادب آذربایجان و ایران زمین میباشدکه اثرجاودانه از فولکلور ملّی ـ مردمی آذربایجان بهشمار است و به زبانهای مختلف بهچاپ رسیده است.
شهریار، درمورد سهند میگوید: سهند یک شاعرِ آزاده بود وآن خوی واخلاقیکه سهند داشت، درهیچکس نبود
در قرن بیستم یکی و شاید پرفروغترین ستاره آسمان شعر ملی مبارزی آذربایجان بولود قارا چورلو پسر مطلب در سال 1926 در مراغه در یک خانواده کارگری به دنیا آمد پدر مادرش اسم فرزندشان را بولود (ابر) گذاشتند آنها با انتخاب این اسم شاید نمیدانستند این ابر کوچک روزی ابری پرباران خواهد بود و گلشن شعر آذربایجان را آبیاری و پرگل خواهد کرد. در ترسناکترین زمان استبداد رضاخان یعنی زمانی که هویت ملی مدنی ملت آذربایجان مورد تاخت وتاز و توهین بود بدنیا آمد و پا گرفت. او با اینکه در مدرسهای که در آن با زبان مادریاش نوشتن خواندن و حتی صحبت کردن ممنوع بود از زمان ادراک شروع به گفتن شعر به زبان مادریاش کرد. و تا آخر عمر بدون توجه به این شرایط سخت در راه هویت، زبان، تاریخ و مدنیت خود بدون خستگی فریاد کشید، و قلم زد بولود در دوران جوانی به خاطر شرایط سخت خانواده بدون اتمام متوسطه، برای کمک به خانواده وارد بازار کار شد. در1940 با اشغال ایران توسط متفقین و برچیده شدن موقتی استبداد رضاخان در آذربایجان حرکتهای ملی دمکراتیک به راه افتاد. بولود جوان مثل خیلیها همراه این حرکت شد اولین شعرش در مجلس شاعران در تبریز خوانده شد.
تاریخلر بویونجا ائی بؤیوک وطنیاغییا دوشمنه اییلمه دین سن
بوگون طبیعتدن ایلهام آلدیم من
گئچدی سحر واقتی بو سؤز اورکدن
اینسانا روح وئره ن دیلینه آلقیش
در این سالها حکومت ملی(به حکومک پیشه وری) تشکیل شده در آذربایجان در عرض یک سال بسیاری از خواستههای مردم را به جا آورده بود اما آنهائی که مسائل دنیا را از دیده خود مینگریستند نتوانستند این موفقیت را تحمل کنند و آذربایجان تازه جان گرفته را فدای افکار استبدادی خود کردند. و این دولت مردمی نوپا از هم پاشیدند. اما آذربایجانسوخته مثل اجاقی گداخته خاموش نشد. شرایط سختزندان و غربت هر چه بیشتر و روز به روز باعث جان گرفتن شعورملیسهند شد او در سالهای1953ـ1951 دو منظومه یکی «آراز» و دیگری «خاطره» را نوشت او در این منظومهها با درد دل از آرزوهای بر باد رفته از قحطی خلق و حیات سخت و دولت از دست رفته در آذربایجان و حاکمیت ظلم و جور و نتیجه تاریخ شوم دو تکه شدن سرزمین خود و از اینکه اگر یک ملت به زبان خود نخوانده و ننویسد چه بلاهایی بر سرش خواهد آمد سخن گفته است شاعر منظومه آراز را با این شعر شروع میکند.
در سال ۱۳۳۲ پس از آزاد شدن سهند و دوستانش از زندان کودتای ۲۸ مرداد برای سرنگونی دولت مصدق رخ داد. در این سالها سهند با دوست نزدیک و صمیمی خود فرزانه در تهران زندگی میکرد.او با راهنمائی دوستش با فولکلور و خصوصاً کتاب دده قورقود الفت گرفت و در این ماهها شعر حیدربابایه سلام محمدحسین شهریار برای او منبع الهامی شد، سهند هم ده ده قورقود را شروع به نظم کشیدن کرد.
در سال 1953پس از آزاد شدن سهند و دوستانش از زندان فاجعه کودتای ضد دمکراتیک با همکاری آمریکا، انگلیس و دربار ایران برای سرنگونی دولت مردمی مصدق رخ داد. این کودتا در ایران و آذربایجان خفقان ملی اجتماعی را چندین برابر افزایش داد و نفسها را در سینهها محبوس کرد در این سالها سهند مانند شخص عادی با دوست نزدیک و صمیمی خود فرزانه در تهران زندگی میکند او با راهنمائی دوستش با فوکلور و خصوصاً شاه ادب آذربایجان «ده ده قورقود بویلاری» الفت گرفت و روز به روز این انس افزایش یافت در این ماهها شعر معجزهای حیدربابا یا سلام شهریار باز سهند را روحی تازه بخشید و برای او منبع الهامی شد سهند هم ده ده قورقود بویلاری را شروع به نظم کشیدن کرد، او با ثابت ماندن ماجراها و داستانهای این منظومه برای هر داستان یک آغاز و پایان اضافه نمود در این اضافات شاعر احساسات ملی تاریخی، اجتماعی و فلسفی خود را به قلم میکشید با کامل شدن این داستانها و نوشتهها در فکر چاپ و گسترش آن برمیآید اما در شرایط سخت آن زمان این فکررا عملی ساختن آسان نبود و هیچ چاپخانهای برای انتشار یک اثر ترکی حاضر نمیشد با تلاش زیاد یک چاپ خانه به شرط چاپ و انتقال شبانه آن از چاپ خانه موافقت میکند اولین جلد آن با درج نشدن تاریخ چاپ در روی آن به بازار میآید دوست شاعرش فرزانه در مقدمه این کتاب چنین می نویسد «شاعر بزرگ و صاحب سخن این کار را به بهترین نحو به جای خود رسانده است با در نظر گرفتن ذوق و احساس خواننده در آن هیجان غم و شادی بدیع آفریده و یک اثر اجتماعی عرضه کرده و باوفادار ماندن به ساختار اصلی و اسلوب و خصوصیات سخن در جای خود استعداد خویش را نشان داده و به دریای بیافق ذوق انسان راه یافته است شاعر برای زنده کردن احساسات و معنای جا گرفته در داستانها و همچنین روبرو کردن آنها با مسائل اجتماعی و فلسفی در اول و آخر اثر یک مقدمه و خاتمه آورده است این اضافات منظومه را بدیع و از جهت فکر چندین برابر ارزشمند و خیال را به پرواز میدارد در هر سطر و هر صفحه منظومه عشق شاعر به سرزمین مادری خلق ملت و تاریخ پرافتخار خود دیده میشود.
بو توپراغدا بو دیاردا
اسیرلردن اسیرلهره
السیزلری تالامایام
تؤپوردؤیون یالامایان
دیللرینه یالان گلمهز
حق یولوندان اوز چئویرمز
ظولمکارا بونیین ایمهز
دالیسینی دوشمن گؤرمهز
دیشی اصلان
قوچ ایریلر
قافلان کیمی
یووا سالمیش
بو داغلارین یایلاقلارین
جیران قاچار اولاقلارین
تورپاغلاری قاریشیقدیر
بابالارین تورپاغیلای
در این دفترها آهنگ وموسیقی به کار رفته برای به نظم درآوردن داستانها از یک طرف و وابسته بودن شاعر به هویت ملی و به ملت خود از طرف دیگر شاعر را از همه چیز آشکارتر به عنوان فریاد گر ملت خود ودر سیمای یک عاشق حق جلوهگر میکند.
در حالی که جلد اول داستانهای «ده ده قورقود» سازمین سوز و آن زمانها نشر وبعدا تجدید چاپ هم شد وحتی در ترکیه و باکو چاپ و منتشر گشت، اما جلد دوم آن یعنی «ده ده مین کیتابی» تا امروز هم رویی روشنائی ندیده شاعر در جلد دوم شش داستان از داستانهای ده ده قورقود را به نظم کشیده است و در پایان و شروع آنها نیز مقدمه و خاتمهای آورده است و خصوصا در پایان اثر در خاتمه آورده شده آن سخنپردازی خود را به نحو احسن به نمایش گذاشته است.
بعد از کودتای 1953 بسیاری از عمر خود را بالاجبار در تهران سپری کرد فقط به نظم کشیدن داستانهای حماسی ده ده قور قود کفایت نکرد بلکه این سالها پر مؤثرترین سالهای زندگی او شد در این سالهای سخت از یک سو جوابهای دندانشکن کسانی که زبان او را نادیده میگرفتند و بر تاریخ ملی و هویت او به چشم حقارت مینگریستند و از سوی دیگر به عنوان یک منادیی انسانیت وحقیقت از ویتنام گرفته تا اسپانیا و کوبا از مبارزات مردم در آن سرزمینها حمایت میکرد و آنها را میستود و به آنهایی این آزادیخواهی مردم را به خون و خاک میکشیدند بیزاری میجست. او در شعر «بیر مزار بویدا یئر سوراغیندا» (در پی زمینی به اندازه یک گور) آنهائی که ملت و ارزشهای ملی او را زیر سئوال میبردند در مقابل آنها میایستد و مقابله با آنها را چنین به تصویر میکشد:
اوخودوم دیرچلدیم آیاغا قالخدیم
شیشمک اولوب چاخدیم
ولکانا دؤندوم
بولود تک کیشنه دیم سئل اولوب آخدیم
کؤکسو داغ دالغالی اومانا دؤندوم
وارلیغیمی دانانا قلبزنلره
یامان یاخالاشدیم یامان ووروشدیم
یالان پالانلارین تاپشیردیم یئله
حاقسیزلیغا قارشی یامان ووروشدیم
اورهک سؤزلریمی حاق سؤزلریمی
قایا کیمی دوشمن کؤکسینه ووردوم
قصبکارا جومورد بابالار کیمی
گاه قان قوسدوربان گاه قان اوتوردوم
الیمدن زینهارا زارا گلنله
کؤپک کوشگوتیلر ایت بیراخدیلار
حاق سوزیمه جاواب وئرمه ینلر
قدره قوللانیب غمه تاخدیلار
گوجوم گوجلرینه چاتانمادیقدا
هر طرفدن منی دوره له ییبلر سونگونو بؤیریمه سانجیب آدیما
وطنسیز دئدیلر نهلر دئدیلر
یئنه ده داغلار کیمی دوردوم دایاندیم
نه چکیندیم نه ده چاشدیم
محکمهلرینی ایلنجه ساندیم
دنیز کیمی جوشدوم کوکرهدیم داشدیم
آیاغی کوندلی قوللاری باغلی
سسیمی اوجالتدیم آچدیم دیلیمی
اورهیی قوربالی سینهسی داغلی
دئدیم هر دردیمی هر نیسگیلیمی
چوخ یاخشی بیلیرسیز فیریلداقچیلار
من نه وطنسیزم نه ده گؤبه لک
دوغما دییاریم وار بؤیوک ائلیم وار
منیمدیر هم کئچمیش هم ده گله جک
شعر «طالعیمه باخ منیم» (در مورد هویت ملی) خیلی پرمعنا و پربار است سهند در این شعر یک انسان محروم ازحق ملی و محروم از زبان مادری را چنین به تصویر میکشد:
طالعیمه سن باخ
دوشونجهلریم یاساق
کئچمیشیمدن سؤز آچماغیم یاساق
آتا بابامی آدین چئکمهییم یاساق
آنامدان آد آپارماغیم یاساق
بابا دییاریم ایسه
پیتراق پیتراق بیلیرسن
دوغولاندا بئله
اؤزوم بیلمییه بیلمییه
دانیشماغیم دا یاساق ایشیم یاساق
و این چنین از سال 70ـ1960 سهند در شعر مبارزی آذربایجان جنوبی برای خود جائی ویژه پیدا میکند در این سالها با رفت و آمد پروفسور رستم علیاف به ایران زمینه منتشر اشعار در آذربایجان شمالی توسط ایشان فراهم میشود بارزترین بخش دیوان سهند جائی است که سهند به شاعران و ادیبان شمال آذربایجان شمالی نامه نوشته است او اولین، دومین و سومین اشعار ارمغان خود رابه واسطه رستم به آن طرف میفرستد و از آنجا در جای خود جواب برای نامههایش میگیرد دوستی، برادری و در چشمهای این منظومه یعنی در نامهها، آرزوها خواستهها حسرتها و ناله از هجران به روشنی دیده میشود در بین نامههای این منظومه سهند نامهای به شهریار که همیشه احترام او را نگه میداشت مینویسد و یا به گفته خود در خانه شهریار را میزند. شهریار به نامه سهند با مجموعه معروف «سهند» جواب میدهد این دو نامه نه تنها دو شاعر را به هم نزدیک میکند بلکه بر روحشان بلندا بخشیده، در نوشتههای سهند عرفان کاملاً جان میگیرد، افتخار و غرور شهریار به ارث کلاسیکمان بیشتر میشود و نگاه او به خویشتن افزونی مییابد شاعر در ارمغان سوم ملاقات با رستم علیاف و درد دل با او را چنین به تصویر میکشد:
داغیوی گؤرمهییم رستم قارداش
غریبه دادیم آدوردون
دوغما وطنیم ده دوغما ائلیمده
منی غریب گؤروب حالیمی
بیر عؤمور دردیمی گیزلی ساخلادیم
اودلاندیم آلوووم اوزومی یاخدی
اودوما سوسهپهن اولمادی بیرجه
گؤزلریمین یاشی ایچیمه آختی
حکیم سیز قایقی سیز داوا درمانسیز
سیملهدی سومییه ایشلدی یارام
اوزومه باغلاندی بوتونقاپیلار
اوزومدن ال اوزدوم کسیلدی چارام
چوخلار باشیم اوسته گلدی سوروشدو
لاکین احوالاتیمی سوران اولمادی
دردیمی یانیغمی سوران چوخ اولدی
آنجاق یانیخماری گؤزی دولمادی
نه بیلیم لازیم مولاحیظهلر
یالنیز قورخوردمادی سنی
قارداشیم
ائلین امهیی حالالین اولسون
و بختیار وهاب زاده در شعر«سهنده مکتوب» چنین به سهند جواب می نویسد:
قارداش عینی دردی قارداشلاریلا
اؤ آجی فریاد لار شیرین نفسلر
منیم ده کؤلومون آهی نالهسی
قارداشیم تبربزدن گلن بو سسلر
باکی نین سسی دیر باکی نین سسی
دئییرسن یاری یا بؤلوننلری
دردینی دونیادا بیر بیلمه ین یوخ
بیزده بولوشموشوق آنجاق بودردی
اوجا کورسولردن بیر سؤیلهین یوخ
ییخلار گریدن اتیلی ئین
تکانی یاراداق اؤزوموز گرهک
یئنهده اولارین (همن خاک) اگر
بییز اؤز ایچیمیزدن ایته لنمهسک
خیردا تپهلری سئللر اویاندا
اسهر بو حملهیه داغلاردا زاغ زاغ
بیز اؤز اؤز در دیمیزه آغلامایاندا
بیزیم یئریمیزه کیم آغلییاجاق؟
گوناهکار توتمایاخ بوردا هئچ کیمی
آیریلدیق بیز غونچه غونچه
چوخ واقت اؤزومیزی به یه نمه میشدیک
بیز دئدیک فیلان کسه گرهک اوخشایاک
یاندی اؤز باغریمیز فیلکیر چشمه میز
اؤزگه باغلارینی سوواردیق آنجاق
سالدیق اؤزوموزی اؤزوموز گؤزدن
کؤلیله اوینادیق ال چکیب کؤزدن
کؤلگهلر نور آلدی شفقیمیزدن
گونش بیزیم اولدو سحر اؤزگهنین
هله تانیماییر دویماییر بیزی
اؤز شهریم منیم اؤز کندیم منیم
کیمسهدن اوممایاق طالعیمیز
اؤزوموزدن اومماق سهندیم منیم...
«گردآورنده – ج-فارابی»
سال تولد1349 روستای ناصرآباد اقبال واقع در7کیلومتری قزوین (جاده رشت)
تحصیلات :کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی
شغل:دبیر
آثار:عاشق بی حوصله (شعرطنز)
طنزپردازان قزوین (پژوهش)
ابلهان باورکنند (لطیفه)
اشعار چاپ شده درنشریات محلی استان قزوین وهفته نامه های طنزسراسری ازجمله :گل آقا، خورجین، طنزپارسی و....
اسم مستعار: سنگ پا، رضاپنچری، کل اوغلان، پسته خندان، فیلسوف قزوینی و...
وبلاگها:
خرنامه، شنگول آباد، سه گانی طنز، کل اوغلان، طنزبایاتیلار، اوچلوک و....
یک سال برنامه نویسی دررادیوکیش ویک سال هم در رادیو تهران و....
میرزا علیاکبر طاهرزاده (صابر) در روز ٣٠ می سال ١٨۶٢ میلادی در شهر شماخی متولد شد. پدرش بقالی کوچکی داشت و به خاطر اعتقادات مذهبی، میخواست صابر را در قامت یک روحانی ببیند. به همین دلیل در هشت سالگی او را به مکتب فرستاد. صابر تا دوازده سالگی در مکتب بود تا اینکه بعدها در مدرسه دولتی باکو که توسط شاعر مشهور آن دوران، سیدعظیم شیروانی افتتاح شده بود شروع به تحصیل علوم جدید کرد. در این مدرسه بود که او به استعداد شاعریاش پی برد و با کمک سیدعظیم، به خواندن و ترجمه اشعار فارسی پرداخت. اما مدتی بعد پدرش او را از ادامه تحصیل منع کرده و وادار به کار در مغازه نمود. پدر صابر او را به خاطر علاقه ای که به درس و شاعری داشت سرزنش کرده و حتی یک بار دفتر اشعارش را پاره می کند.
صابر در سال ١٨٨۵ به آسیای میانه سفر کرد و از آنجا به ایران آمد. در سال ١٨٨٧ با دختر یکی از اقوامش ازدواج کرد و در عرض پانزده سال صاحب هشت فرزند دختر و یک فرزند پسر شد. تامین مخارج چنین خانواده پرجمعیتی برای صابر سخت میشود و او ناچار به شغل صابونپزی میپردازد. هرچند این شاعر، سختیهای زیادی در زندگی متحمل میشود اما از لحاظ مادی و معنوی در حق خانواده خود فداکاریهای زیادی انجام میدهد. او دوست دارد همسر و دخترش هم باسواد باشند به همین دلیل به آنها خواندن و نوشتن یاد میدهد. دخترش سریه بعدها در خاطراتش از خوبیها و فداکاریهای پدرش زیاد مینویسد.
در اوایل قرن بیستم، اشعار صابر به مطبوعات آن زمان راه مییابد. در سال ١٩٠٣، نخستین شعرش در مجله روس شرقی منتشر میشود و مدتی بعد هم اشعارش را به مجله حیات ارسال میکند. در سال ١٩٠۶، او روزنامه ملانصرالدین را موافق با عقاید خود میبیند و شاعر فعال و دوست داشتنی این نشریه موفق میشود.
از آن زمان بود که دوستی بینظیری بین جلیل محمدقلیزاده و صابر شروع شد. هر دو هنرمند، به دفاع از حقوق کارگران و قشر محروم جامعه در مقابل حاکمان دولتی و عالمان دینی پرداختند. صابر به همان اندازه که محبوب ملت بود و دوستان زیادی پیدا کرد، مورد خشم و غضب نیز قرار گرفت و حتی برخی روحانیون فتوای قتل او را صادر کردند.
از سال ١٩٠٧ به بعد بود که صابر صابونپزی را کنار نهاده و به فعالیتهای فرهنگی و مطبوعاتی پرداخت. او پس از اخذ دیپلم در تفلیس، به باکو رفته و با روزنامه زنبور همکاری میکند. در سال ١٩١٠ همکاری اش را با نشریات گونش و حقیقت آغاز مینماید. مجله گونش، صفحه طنزی به نام پالاندوز منتشر میکند که آثار صابر در این صفحه، با نامهای نیزهدار و جوالدوز، مورد استقبال قرار میگیرد. همکاری او با ملانصرالدین هم در این سالها همچنان ادامه دارد.
این شاعر بزرگ در اواخر سال ١٩١٠ به بیماری ورم کبد مبتلا شده و به شماخی بر میگردد. در سال ١٩١١ برای معالجه بیماری به تفلیس میرود. اما درمان ها کارگر نبوده و او در همان سال چشم از جهان فرو میبندد. صابر را در قبرستان هفت گنبد شماخی به خاک سپردهاند. اشعار صابر یک سال پس از درگذشتاش تحت عنوان "هوپ هوپ نامه" منتشر و مورد استقبال زیادی قرار گرفت او را به حق می توان یکی از بزرگترین شعرای معاصر آذربایجان نامید.
صابر نه تنها در تاریخ ادبیات آذربایجان، جایگاهی سترگ دارد، بلکه هم چون میرزا جهانگیرخان صور اسرافیل روزنامه نگار نامی و مبارز میهن مان٬ جایگاهی والا را در مبارزات مردم ایران برای آزادی و برابری به خود اختصاص داده است. شعرهای صابر چون پتکی بر سر محمد علی میرزای قاجار و عمله جهل و ظلم و ارتجاع زمان فرود می آمد و فریاد در گلو مانده مردمی بود که به وسیله او در روزنامه های باکو پژواک می یافت. در آن دوران روزنامه ملانصرالدین٬ به ارگان مجاهدین آذربایجان تبدیل شده بود و صابر در این میان با اشعار آتشین خود٬ آتش به دامن استبداد می انداخت. به ویژه آنجا که با به تمسخر گرفتن ممدلی میرزای قجر می گوید:
ایرانلی دئییل٬ جمله بیلیر «مند علی» یم من
گرگان جفا و ستمین چنگلی یم من
ایرانلی لارین باشلاری نین انگلی یم من
سوررام٬ ایچرم٬ قانلارینی٬ چون زلی یم من
لاشه اؤزومون٬ ات اؤزومون٬ قان اؤزوموندور
شوکت اؤزومون٬ فخر اؤزومون، شان اؤزوموندور
صابر٬ فقط مرد میدان سیاست نیست. او به خوبی علت العلل دردهای ایرانیان را می داند. جهل و نادانی که همیشه بزرگترین دشمن ایرانیان بوده و هست. از این روست که هنگامی که می خواهد آخوندهای طرفدار محمد علی میرزا(همچون میرزا هاشم در محله دوه چی) را به طعن و ریشخند بگیرد٬ از آنان به عنوان کسانی یاد می کند که خوشبختی آنان در گرو نادانی مردم است و به طعن می گوید:
تحصیل علوم ائتمه کی٬ علم آفتِ جان دئیر
هم عقله زیان دئیر؛
علم آفت جان اؤلدوغو مشهورِ جهان دیر
معروف زمان دئیر؛
پندِ پدرانه م ائشیت٬ ای ساده جوانیم
یاخما غمه جانیم؛
خوش اؤل کسه کیم٬ وِل دؤلانیب٬ داغدا چوبان دیر
آسوده همان دئیر؛
صابر یک روشنگر راستین٬ تاریکی ها و پلیدی های مردم دوران خویش را چون دملی چرکین می بیند و آنها را به سختی نشتر می زند. یکی از بزرگ ترین دردهای آن زمان- که بدبختانه هنوز هم تا حدودی هست- این بود که زنان جزو انسان ها به شمار نمی آمدند و پدر خانواده به خود حق می داد٬ هر گونه که دلش می خواهد با همسر و دخترانش و بلکه پسرانش رفتار کند. در آن دوران سیاه، پدر٬ خود داماد خویش را بدون اینکه دختر ببیند٬ انتخاب کرده و دختر بعد از رفتن به حجله بود که با مردی که قرار بود٬ یک عمر زندگی کند٬ روبرو می شد. چه دختر بچه گان بی گناهی که مجبور بودند با مردی همسن و سال پدر خویش ازدواج کنند. از این رو بود که صابر با طعن و نیش از چنین شوهری(از زبان دختر بینوا) یاد می کند:
اول گون کی آداخلادیز، اوتاندیم
اؤغلان دئدیز ارین٬ ایناندیم
ار بؤیله اؤلورموش، ایندی قاندیم
خان دؤستو٬ آمان دی٬ قؤیما گلدی
کرداری یامان دی٬ قؤیما گلدی
دودکش کیمی بیر پاپاق باشیندا
آغ توکلری بللی دیر قاشیندا
گرچی قؤجا دیر٬ بابام یاشیندا
آمما سوراغان دی٬ قؤیما گلدی
کرداری یامان دی٬ قؤیما گلدی
استاد کریمی مراغهای سال 1310 هجری شمسی در یک خانواده کاملاً متدین و معتقد به اصول و مذهب تشییع و خاندان عصمت و طهارت چشم به دنیای پر آشوب گشود.
وی ضمن سرودن مراثی و ذکر مصیبتهای حضرت حسین(ع) با علاقهای که به طنز داشته راه طنز را برای اشعار خود برگزید، چرا که بهخوبی تشخیص داده بود که تنها از راه طنز و فکاهی میتواند دردها و آلام جامعه را به گوش مسئولین امر برساند و باز متوجه شده بود که تنها میتواند مردم به خواب رفته و بیخبر از مظالم ظلم را با شیپور طنز بیدار سازد. روی این اصل سرودههای خود را در سال ۱۳۳۸ هجری شمسی در قالب یک جلد رنگارنگ به قطع جیبی در سیصد صفحه به چاپ رسانید. هنور چند صباحی از طبع کتاب نگذشته بود که چاپ اول نایاب گردید و اشعار آمیخته به چاشنی طنز کریمی دیوار خانهها را شکست و دست بهدست مردم مشتاق شهرهای آذربایجان گردید و اشعارش دهن به دهن در کوچه و بازار پخش شد.استقبال مردم موجبات تشویق و ترغیب میرزا حسین کریمی مراغهای برای چاپ دوم رنگارنگ و سرودن جلد دوم آن را فراهم ساخت، در سال ۱۳۳۹ جلد دوم رنگارنگ به چاپ رسید و در نتیجه جلد سوم آن را سال ۱۳۴۲به اتمام رساند. تشویق و حمایت و علاقهمندی مردم موجب شد که استاد کریمی اشعار طنز و غزلیات خود را در ۱۵ جلد تدوین و بهچاپ رساند که به شرح زیر میباشد:جلد اول رنگارنگ چاپ اول ۱۳۳۸، ۲۳ بار تجدید چاپ شده است.
جلد دوم رنگارنگ چاپ اول ۱۳۳۹، ۱۰ بار تجدید چاپ شده است.
جلد سوم رنگارنگ چاپ اول ۱۳۴۲، ۱۰ بار تجدید چاپ شده است.
جلد چهارم رنگارنگ چاپ اول ۱۳۴۵، ۱۰ بار تجدید چاپ شده است.
جلد پنجم رنگارنگ چاپ اول ۱۳۴۷، ۱۰ بار تجدید چاپ شده است.
جلد ششم رنگارنگ چاپ اول ۱۳۵۳، ۱۰ بار تجدید چاپ شده است
استاد کریمی دوران کودکی را در جمع خانواده باصفا و صمیمیّت خود سپری ساخت. پدر او مرحوم ذاکر مراغهای با تحصیلات قدیمه، شاعریست با احساس که در بازار مراغه به کار شمعریزی و بقالی مشغول بوده، و با اندک سرمایهای چرخ سنگین زندگی را به چرخش انداخته بود. گرچه از لحاظ مالی امکانات چندانی نداشت ولی دارای مناعت طبع بود که در قبال هر کس و نا کسی سرخم نکرده و با اتکاء به عنایت پروردگار از یک محبوبیت و احترام همگانی برخوردار بوده است. ایشان در دوران حیات خویش آثاری بس گرانبها به یادگار گذاشته است که مقادیر زیادی از آثار وی هنوز چاپ نشده است. او در زمان حیات خود تربیت فرزند ارشد خویش حسین کریمی را زیر نظر گرفته و برای تعلیم و تربیت فرزند همت گذاشت.
تحصیلات، دوران کودکی، نوجوانی و جوانی:
کریمی تحصیلات اولیه خود را با فراگیری درسهایی از قرآن مجید آغاز و سپس برای اخذ معلومات کلاسیک وارد مدرسه شد و اوایل سال ۱۳۲۰هجری شمسی دست در دست پدر فاضلش قدم به عرصه بازار نهاد.
متاسفانه عدم سرمایه کافی نه تنها مانع ادامه تحصیلات آقای کریمی گردید بلکه مانع شد که پدر برای یگانه فرزندش محل کسبی دست و پا کند روی این اصل آقای کریمی بالاجبار برای تامین معاش خود به دستفروشی در بازار مراغه پرداخت و شبها با تنی خسته و رنجور پای درس پدر نشست و به منظور فراگیری زبان فارسی و قرآن مجید و معلومات عربی و کسب مسائل دینی از پدر کسب فیض کرد تا اینکه توانست با استعداد خدادادی خود خوشه چین بوستان پربار پدر گردد و آشنایی کامل با اصول دینی پیدا کند.
کریمی روزها درحالیکه در کنار کارگاه کوچک شمعریزی و بقالی پدر بیوقفه کار میکرد و ساعات بیکاری پشت پیشخوان دست فروشی قرار میگرفت و کوی و برزن شهر را برای فروش اجناس خود زیر پا میگذاشت بیتوجه به مشقتهای طاقتفرسای زندگی ترانههای امید را در زیر زبان زمزمه و کلماتی را بهم متصل میکرد. رفته رفته بازی با الفاظ او را متوجه این واقعیت ساخت که کلمات را بهرشته کشیده و از جابجائی حروف، کلمات موزونی را بهوجود آورد. گاه میایستاد و آنچه را که زمزمه میکرد روی ورق پارههایی مینوشت. ولی دل و جرات آن را نداشت که نوشتهها و گفتههایش را در محضر استاد خود ذاکر ارائه دهد، چرا که میدانست پدر از چهرههای ادب و شمع محفل ادیبان شهر میباشد. تا اینکه روزی از روزها مرحوم ذاکر مراغهای در کنار بساط دستفروشی پسرش حسین کریمی چشمش به پاره کاغذی افتاد که روی آن حروف و کلماتی به نظم کشیده شده بود، حدس میزد پسرش با یک تعلیم و تربیت جزئی روزی و روزگاری در سلک شاعران قرار گیرد، ولی واقعیت این است که مرحوم ذاکر هرگز در دوران ۱۵سالگی پسرش نمیتوانست این پیشبینی را داشته باشد و شاید در آن زمان این تصور نمیرفت که روزی اشتهار و شهرت دست پروردهاش فراگیر خواهد بود و باز نمیتوانست پیشبینی کند که شاگرد مکتب آموز پدر روزی و روزگاری در مقام استادی محافل ادبی قرار خواهد گرفت و شمع جمع ارباب فضل و دانش و شعر و شاعری خواهد بود.
بههر تقدیر پدر دست فرزند خود را گرفت و بهسوی گلستان و بوستان همیشه پربار شیخ اجل سعدی شیراز برد و این بار باب شعر و شاعری را رو در روی فرزند قرار داد و به تدریس فنون فصاحت و بلاغت و قواعد پیچیده شاعری پرداخت. حسین کریمی مراغهای با دلی پر شور و احساس رقیق و دلی پرکینه از بازی زمان با چشمانی کینه توزانه به آنانکه در پایمال کردن حقوق انسانها وحشیانه همّت گماشتهاند، نگریست. تضادهای ناروای حاکم بر جامعه را مورد بررسی قرار داد و آنان را در قالب اشعار خود گنجانید. گرچه استاد ذاکر از پیشرفت شاگرد خود خوشحال بود ولی عقیده و ایمانی که به خاندان عصمت داشت افکار فرزند را بهسوی قتلگاه سالار شهیدان و ظلم و جنایت یزیدیان سوق داد. ناگفته نماند که مرحوم ذاکر هر هفته عزای حسینی را برپا میداشت و به همت این مرد وارسته مراغهای هیئت شعرا و نوحهخوانان مراغه بنیان گذاشته شد و در آن زمان که مراغه فاقد انجمن ادبی بود، شعرا و ادبا در زیر بیرق عزای حسینی جمع میشدند و سرودهای خود را به مشتاقان عرضه میکردند و مورد نقد و بررسی و اصلاح قرار میگرفتند، و حسین کریمی نیز در این مجالس همراه پدر شرکت میجست و از آن بهره میبرد.
حسین کریمی دستی به سر و صورت مغازه شمعریزی پدر کشیده و در جوار آن به آب نباتپزی و سوجوق فروشی پرداخت تا اینکه در سال ۱۳۵۴ پدر را از دست داد و باز دکان پدری را ترک نگفت و همچنان جانشین پدر در دکان و در هیئت شعرا و نوحهخوانان بوده و زمام امور را با لیاقت و با تجربیاتی که از پدر اندوخته بود بهدست گرفت.
استاد کریمی علاوه بر آثار گرانبهایی که بهنام رنگارنگ تدوین کردهاند دارای آثار ارزشمند و سوزناکی در مراثی خاندان آل عصمت و طهارت در ۱۸ جلد به شرح ذیل میباشد
۱۴ معصوم
انتقام کربلا
دریای اشک
گلشن عزا
بزم غم
آتشکده کریمی
غوغای انقلاب
احرام عشق
جلالتها
کتاب غم
گلستان کریمی
بوستان کریمی
از کعبه تا کربلا، که تا بهحال تجدید چاپ شده و در دسترس مشتاقان قرار گرفته است.
خانواده استاد کریمی:
استاد کریمی از ازدواج با همسر خویش دارای ۵ پسر و جمعاً ۱۱ نوه میباشد که همه پروانگان شمع وجود و مریدان درگاه پدرند و هنوز هم که هنوز است تعالیم مرحوم ذاکر در جمع خانواده کریمی حکمفرماست.
استاد کریمی در حال حاضر مغازه پدر را براساس علاقهای که به کتاب و اشاعه فرهنگ دارد به کتابفروشی تبدیل کرده و در قسمتی از کتابفروشی در جایگاه پدر با همان کیفیت و صمیمیت ابوی مرحومش پا برجاست؛ و کرسی کوچکی در انتهای مغازه و در کنار آن سماور نفتی با چند استکان قرار دارد که این مغازه را به مرکز تجمع شعرای مراغهای تبدیل کرده است. در این مغازه ادبای مراغه دورادور استاد جمع شده و به رهنمودها و سخنانش گوش فرا میدهند و میتوان گفت کلاسی است برای نو آموزان مکتب شاعری.
روزهای جمعه هیئت شعرا و نوحهخوانان تحت رهبری و ارشاد استاد کریمی هر هفته در منزل یکی از شرکت کنندگان برگزار میگردد و علاوه بر آن در ایام مبارک ماه رمضان همه شب بعد از افطار در زیر پرچم هیئت مشتاقان جمع میشوند و روزهای محرمالحرام از اول تا پایان محرم همه روزه مراسم عزاداری ترتیب داده میشود که سخنان حکیمانه استاد رونق بخش این مجالس میباشد.
دوران میانسالی و پیری:
استاد کریمی با کبر سن تنی سالم و روحیهای قوی و عزمی استوار و ارادهای آهنین دارد اغلب در سیر و سیاحت است و عقیده بر این دارد که انسان بهخصوص شاعر همیشه باید سیر و سیاحت داشته باشد.روی این اصل سالی چند بار با دوستان به شهرها مسافرت میکند و هر بار سفرنامههای منظومی ره آورد این مسافرتهاست که در حال حاضر سفرنامههای کریمی در حدود ۳۰۰ صفحه وزیری آماده چاپ میباشد که در هر یک از ابیات سفرنامهها دریایی از پند و اندرز گنجانیده شده است. سفرنامههای استاد کریمی همه و همه به شهد پند و اندرز آلوده به طنز میباشد اما سفرنامه زیارت شام و بهخصوص اخیراً به مکه مکرمه به شیوهی مذهبی- عرفانی تنظیم و تدوین گردیده است که نه تنها از نظر قدرت بیان بلکه از لحاظ رعایت اصول و قواعد شعری در نوع خود بینظیر بوده و توانسته است عظمت اسلام و کنفرانس اسلامی را در یک تابلوی بسیار گویا مجسم سازد. با اینحال متاسفانه این سفرنامهها مانند دیگر آثار استاد همچنان بدون چاپ باقی مانده است.